چرچیل مردی پرشور و انرژی و مصمم بود. او پدری انگلیسی و مادری آمریکایی داشت. وضع درسی چرچیل در مدرسه معمولی بود، اما میتوانست بچهها را به دنبال خود بکشاند و وقتی هم که احساس میکرد حق با اوست، هرگز تسلیم نمیشد. او در جوانی وارد عرصهی سیاست شد و در سال ۱۹۲۴ به صدراعظمی بریتانیا رسید که یکی از درجات بسیار بالا در دولت بریتانیا بعد از نخستوزیری است. در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی، یعنی هنگامی که چرچیل جنگطلبتر بود و حس میکرد با روی کار آمدن نازیها در آلمان، خطر جنگ در کمین است، بریتانیا سیاست صلحآمیزی اتخاذ کرده بود. این باعث شد چرچیل با نخستوزیر بریتانیا، استنلی بالدوین و همینطور دیگران مشاجرات زیادی بکند. اما در سال ۱۹۴۰ که بریتانیا وارد جنگ جهانی دوم شد، چرچیل به منصب نخستوزیری رسید. درست همین هنگام بود که مردم با شوروشوق از او حمایت میکردند. چرچیل در طول مدت جنگ خطابههای پرشور و تحریککنندهی زیادی برای متفقین جنگ جهانی دوم و شهروندان بریتانیا ایراد کرد. یکی از جملات بسیار مشهور چرچیل، در هجدهم ژوئن ۱۹۴۰ به گوش جهانیان رسید، یعنی درست زمانی که فرانسه در حال تسلیمشدن در برابر هیتلر بود و بریتانیا را مقابل آلمانیها تکوتنها رها کرده بود: «پس بیایید به وظیفهی خود عمل کنیم و به یاد داشته باشیم که اگر بریتانیا و کشورهای مشترکالمنافع هزار سال دیگر هم پابرجا باشند، مردمان خواهند گفت که این بهترین دورهی تاریخشان بوده است». چرچیل برای اینکه تصویر روشن و متمایزی از خود در اذهان مردم برجا بگذارد، در تصاویر و کاریکاتورهای سیاسی روز از مشخصات منحصربهفرد بسیاری نظیر کلاه، عصا، سیگار برگ و پاپیون استفاده میکرد. جالب این است که چرچیل با کارکنان خود برخورد بد و بیادبانهای داشته، اما در بین تودهی مردم چهرهای محبوب بوده است. کارکنان و زیردستانش او را دوست میداشتند، اما علت این علاقه نقش او در مقام رهبر بود، نه اینکه لزوماً گرم، مهربان و دوستداشتنی باشد. بریتانیا و متفقینش در سال ۱۹۴۵ در جنگ جهانی دوم پیروز شدند. چرچیل در انتخابات پس از جنگ رأی نیاورد، اما بین ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ بار دیگر بر صندلی نخستوزیری تکیه زد.